کرد پرس
بعد از فوت مادرتان تلاش کردید برای شرکت در مراسم تشییع برگردید؟ چرا به بارزان برنگشتید؟
ادهم بارزانی: متأسفانه من معتقدم مشکل مهمی وجود دارد که 33 سال است داریم از آن رنج می بریم، این مسئله به نوعی یک تفکر ناقص است که آثار زیادی در خاک و میهن و ملت و جامعه و مسائل سیاسی به جا گذاشته است. باید همه ما این مسئله را به خوبی درک کنیم، هر سیاستمدار و مسئول باید این موضوع را درک کند که همه تحت سلطه او نیستند و آنها نمیتوانند نظرشان را به همه افراد تعمیم دهند، همچنان که نمیتوانند تصمیماتشان را برای همه در نظر بگیرند. این نوع تفکر برای هر سیاستمدار یا مسئول باید زنگ خطری باشد تا درگیر این نوع مسائل نشود. این نوع تفکر، تفکری اشتباه است و نمیتواند پیشرفتی در هیچ زمینهای نه برای خود و نه برای آنجا که در آن کار میکند ایجاد کند. من هیچ تقاضای ویژەای نداشتم، همه ما مادر داریم و همه به مادر و پدر خود افتخار میکنند، اما مادر من، مانند بسیاری از مادران این خاک، مادران قربانی انفال، مانند سایر مادران کردستان درد و رنج بسیاری تحمل کرده است، مادر و دو پسر جوان خود را در انفال از دست داد، پدرم نیز همراه این دو برادر من قربانی انفال شد. روزهای آخر را به یاد میآورم که به من می گفت: "پسرم، من دیگر تو را نمیبینم" این جمله از ذهن و قلب من بیرون نمیرود، کسانی که مانع من برای دیدن مادرم شدند، باید بداند که این موضوع تا زمانی که زنده هستم، در قلب من باقی خواهد ماند. و چه بهایی که نباید بپردازم، انشاالله خداوند عقل و درک بیشتری به من بدهد تا این موضوع به نفرت و لجاجت بزرگی تبدیل نشود، چون من میدانم که انسانها با بزرگواری خود بزرگ میشوند، نه با تحمیل عقاید خودشان. انسان هر چقدر بخشنده باشد همانقدر بزرگوار خواهد بود، در روزهایی که من آواره و بیخانمان بودم، دیگر نمیتوانستم به جز گاهی اوقات که از طریق ویدیو یا پیامهایی در واتساپ یا رسانههای دیگر ارتباط برقرار میکردم، مادرم را ببینم. من این درخواست را داشتم که در شبی که از ساعت 7:33 تا 8:00 فوت کرد، من میخواستم از سلیمانیه به خانه خود در مصیف بروم، در آنجا حداقل کفنش را کنار بزنم و صورتش را ببینم، خواسته من این بود و هیچ چیز دیگری نمیخواستم. از برادر عزیزم، کاک بافل سپاسگزارم، هیچ وقت خوبی های ایشان را از یاد نخواهم برد، کاک بافل از مقامات حزب دمکرات درخواست کرد تا اجازه دهند ادهم بارزانی به خانه بازگشته و فقط مادرش را ببیند.
بعد از فوت هم اجازه ندادند مادرتان را ببینید؟
ادهم بارزانی: نه، بعد از مدتی پیامی به دفتر کاک بافل ارسال شد که گفته بودند چرا از طریق شما درخواست کرده است؟ من میهمان کاک بافل بودم اینجا، تمام محافظانم با دستور رئیس حزب دمکرات کردستان، حقوقشان قطع شد، دو گزینه پیش رویشان گذاشته شد؛ یا ادهم بارزانی را انتخاب کنند یا اخراج شوند.
این حرفها از طریق تماس تلفنی گفته شد؟
ادهم بارزانی: بله، و آنها هم به خاطر ترس از جانشان و تمام سختیهایی که طی 20 یا 30 سال کشیده بودند، مجبور شدند بروند. نزدیک به 80 محافظ داشتم که فقط 18 نفرشان با من ماندند و بقیه رفتند. بقیه محافظان از سلیمانیه و با دستور کاک بافل درکنار من ماندند، بقیه آنها حقوقشان از زیرمجموعه زریڤانی (پیشمرگه) تأمین میشد، که بهعنوان نیروهای کُردستان شناخته میشوند. همچنین محافظانی که کاک بافل برای من گذاشتهاند از یگانهای 70 و سایر یگانها هستند، هیچ یک از آنها برای من غریبه نیستند، من بههیچوجه نخواستم افراد جدیدی برای خودم ایجاد کنم، از سال 1976 به مدت 49 سال در مبارزه و تلاش بودم.
وقتی از طریق کاک بافل طالبانی خواستید برای شرکت در مراسم مادرتان بازگردید، پاسخ آنها چه بود؟
ادهم بارزانی: آنها به من گفتند چرا از طریق کاک بافل؟ چرا از ظریق اقوام خودش این درخواست را نکرده؟ همه بستگان من هستند، من درخواستی نداشته ام در واقع، این پیشنهاد ابتکار کاک بافل بود و خدا خیرش دهد.
آیا شرطشان این بود که تنها بازگردید؟
ادهم بارزانی: بله، به این دلیل نرفتم چون هیچ اعتمادی نداشتم که تنها بروم.
به آنها اعتماد نداشتید که تنها بروید؟
ادهم بارزانی: بیتردید دیگر اعتمادی باقی نمانده، علاوه بر اخراج خود من، به مدت چهار ماه بچەهای من را تحت نظر داشتند، از صبح تا نصف شب دو تا سه ماشین جلوی در خانه ما بودند، بچهها، خانوادهام، دخترم و پسرم وقتی برای خرید یک کیلو گوشت میرفتند باید از ماشینهایشان پیاده میشدند و بازرسی میشدند. دوباره شناسنامه هایشان را می گرفتند و با موبایل از آنها عکس می گرفتند و به آنها می گفتند کجا می روند، می خواهند به مصیف بروند یا بازار و چیزی بخرند و برگردند، وقتی هم برمیگشتند دوباره همانطور با آنها رفتار میکردند، همسرم زمانی که در ایران همراه من بود، به مصیف رفت تا دختر و پسرانش را ببیند، در پاسگاه مصیف دو ساعت و نیم او را متوقف کردند، او را بازرسی کردند، تمام وسایلی که همراه داشت را ضبط کردند، روز بعد از همه چیزش کپی گرفته بودند، و روز بعد از آن موبایل هایش را پس دادند و محافظانی با دو خودروی حدود 150 نفری او را همراهی می کرد.
فقط چون همسر شما بودند؟
ادهم بارزانی: بله هیچ دلیل دیگری نداشت، دو ساعت ونیم او را دراتاق بازرسی نگه داشتند، من این چیزهارا دیدەام ودیگر اعتماد ندارم، مورد دیگر اینکه آنها حکم بازداشت من را داده اند، من نمی گویم دادگاه کردستان، بلکه در دادگاه مهندسی شده خودشان با استناد به ماده 21 قانون برهم زدن امنیت اقلیم کردستان! ادهم بارزانی که 49 سال برای امنیت این خاک مبارزه کرده است،چه کسی به اندازه من در کوهها بوده؟ از بین آنهایی که اکنون خود را مسئول و صاحب منصب میدانند، رئیس دولت، رئیس حزب، میخواهم بپرسم چه کسی بیشتر از در این کوهها مبارزه کرده است؟ چه کسی بیشتر از خانه خود بیرون آمده و در کنار پیشمرگه بوده است؟ آنها من را با این ماده متهم میکنند، من امنیت را مختل کرده باشم، یا اشتباهی از من سر زده باشد وچیزی گفته باشم که امنیت اقلیم را تحت تأثیر قرار داده باشد، خاک اقلیم کردستان تا 20 کیلومتری اشغال شده و خاک آن به دولت دیگری واگذار شده است، با ارتش و دولت اشغالگر برای رسیدن به این آب و خاک همکاری کردەاند، آیا این گونه تسلیم اقلیم کردستان، اخلال در امنیت است یا سخنرانی ادهم بارزانی که نظر خود را برخلاف نظر عده ای بیان کرده است؟
فقط به خاطر نوشتن حکم بازداشت شما را صادر کردهاند؟
ادهم بارزانی: فقط به خاط نوشن حکم بازداشت من را صادر کرده اند، و اکنون این موضوع برای من ناخوشایند است، من در عزای مادرم به سر می برم، تصمیم گرفته ام در سلیمانیه برایش مراسم بگیرم، پیشتر این را گفته ام و دوباره می گویم، سلیمانیه برای من مانند بارزان است و بارزان هم برای من سلیمانیه است، مردم اینجا بسار به گرمی از من پیشوازی کردند، اکنون به جای آنکه مردم به من تسلیت بگوید من به مردم تسلیت می گویم، من قدردان مهر و محبت آنان هستم، و اگر به عنوان پسر این مادر کمی ناراحت باشم، به خاطر این اقدام آنهاست که به هیچ وجه در حد مردان بزرگ نیست، دستور منع من از شرکت در مراسم تشییع جنازه مادرم، تصمیمی حقیرانه ای بود، مردان بزرگ چنین دستورات حقیرانهای نمیدهند.
اگر مشکلی در درون احزاب باشد، طبیعی است اما شما که از بستگان هم هستید، برای شما که از گوشت و خون خودشان هستید عفو و بخششی درکار نبوده است؟
ادهم بارزانی: من ضرری نکرده ام، فقط ضرر کردم چون مادرم را بردند و در بارزان به خاک سپردند درحالی که من هنوز نتوانسته بودم او را ببینم، و این اندوهی است که در قلب من باقی خواهد ماند، من ضرر نکردم، من میدانم اکنون دیگر همه چیز برای مردم مشخص شده است، مردم می گویند تو که از نزدیکانشان بودی و با تو اینگونه کردند، پس وای به حال ما، 10 تا 20 بار چنین پیامی دربافت کرده ام، با ما چه خواهند کرد، مردم باید بدانند که در این 33 سال چه با ما کرده اند، آنها از این بدتر هم انجام می دهند، 33 سال است که اقلیم کردستان خاک یک ملت نیست، بلکه خاک افرادی است که قدرت را در دست دارند، خاک کسانی است که پاسخگوی مردمشان نیستند، مسئولیت پذیری و پاسخگو بودن معنای خاص خود را دارد که آن کاملا آشکار است، در عربی هم همین معنا را دارد که به آن می گویند مسئول، المسؤل یساْل، یعنی از تو می پرسند چرا فلان کار را انجام دادی یا انجام ندادی، در اینجا چه کسی جرئت دارد به مسئولان بگوید چرا این کار را کردید؟ هر کس چنین چیزی بگوید، گوشه زندان، بازداشت و شکنجه و زندانهای ترسناک اقلیم در انتظارش است، هرکس هم از این زندانها آزاد شود خدای بزرگ به دادش رسیده است، این مردم آن همه فداکاری و مبارزه نکردند که شخصی مانند ادهم بارزانی به فردی ثروتمند، میلیونر، میلیاردر تبدیل شود که همه چیز در اختیارش باشد، که از بالا به مردم نگاه کند انگار که بقیه از او کمتر و کوچک تراند، آیا این ملت در این راه قربانی داده است؟ پیشمرگه هایی که جان خود را فدا کردند این را میخواستند؟ که ادهم بارزانی به چنین کسی تبدیل شود؟ که پسر و نوه های او شاهزاده و آقازاده باشند و خود را بر این مردم تحمیل کنند؟ نه خیر عزیزان، نه خیر، این مردم با شور و عشق فراوان حتی وقتی شهید میشدند و اگر اندکی جان در تنشان میماند، قبل از شهید شدن یا انگشت شهادت را بلند می کردند یا لبخند بر لب به استقبال همان هدف که یا کردستان یا مرگ است، می رفتند.
در حال حاضر چنین شعاری را نمیبینید؟
ادهم بارزانی: درمورد این شعار کردستان یا مرگ، من اخیرا یک مهمان داشتم به او گفتم این یکی از شعارهایی است که می گویند شعار جنبش آزادی خواهی کردی است، اما او گفت من این را شعار یک جنبش یا انقلاب نمی دانم، بله، این شعار به درستی عملی شد، کردستان برای مسئولان و مقامات، مرگ هم برای ما، این پاسخ او بود، ملت ما به اینجا رسیده است که یک مادر شهید چنین حرفی می زند و می گوید خوشبحال صدام حسین که خود صاحب چهار فرزند شهید در حلبچه شهید بود!
شما به صدام حسین اشاره کردید، مادر شما فوت کرد و او را ندیدید، اما فکر می کنم در سال 1963 دوباره برای پدرتان هم تکرار شد، پدر مرحوم را هم وقتی انفال شد ندیدید و صدام حسین اجازه نداد او را ببینید، در سال 2025 هم بستگان نزدیکت اجازه نمیدهند که مادرت را ببینی؟
ادهم بارزانی: بی شک همانطور است که فرمودید، این موضوع دوباره تکرار شد، به دلیل سیستم دیکتاتوری و ظلم در عراق، به من اجازه داده نشد که پیکر پدرم، برادرانم، عمو و پسر عمو هایم را ببینم و آنها را درجنایت انفال از دست دادم، امروز هم نتواستم به آن مکانها بازگردم، جایی که جنازه مادرم آنجا بود، این همان انفال است برای من. آنها اجازه ندادهاند که آنها را ببینم، در اینجا هم نزدیکانم مانع دیدن مادرم شدند.
آیا هیچ یک از آنها به شما تسلیت گفتند؟
ادهم بارزانی: خیر
آیا به نزدیکانت اجازه میدهند از آنجا با تو تماس بگیرند یا آنها هم تحت فشار هستند؟
ادهم بارزانی: مانع هر گونه دیدار با من شده اند.
تو برای آنها یک خط قرمز هستی؟
ادهم بارزانی: من فکر می کنم دو قدم آن سوی خط قرمز هستم، من به این نتیجه رسیده ام که آنها میدانند ادهم بارزانی کیست و چه جایگاهی بین مردم و نه فقط در اقلیم کردستان و با افتخار میگویم در کردستان ایران و ترکیه و سوریه دارد، هم اکنون پیامهای آنان از قندیل سربلند، انقلابیون قندیل سربلند به همراه مبارزان سرافراز سد تشرین به دستم رسیده است.
شما به قندیل میگویید سربلند، درحالی که بستگان خودتان میگویند آنها عامل برهم زدن امنیت کردستان هستند!؟
ادهم بارزانی: من کُردم، سر هم برود کُردم، باز هم میگویم، پرچم سرافراز کردستان در دست قندیل است، اگر این پرچم در قندیل پایین کشیده شود، ما تبدیل به گوشت بدون استخوان در دست دشمن خواهیم شد، هر زمان که مبارزان کردستان سوریه در سد تشرین و کوبانی آنجا را ترک کردند، ما تبدیل به گوشت بدون استخوان در دست دشمن خواهیم شد، مایه سرافرازی من است، من به فلسفه قندیل اعتقادی ندارم اما دست بوس مبارزان قندیل هستم، دست آنان را میبوسم، دست رزمندگان کردستان سوریه را میبوسم».
اما خود شما گفتید که یک حزب به دولتی بیگانه اجازه ورود به این خاک را داده است و جنگ گریلا و قندیل را راه انداخته است.
ادهم بارزانی: متأسفانه من را محکوم میکنند که امنیت کردستان را برهم زده ام، اما آن حزب از طریق آن مکان آب و خاک ما را تسلیم کرده است، من میدانم که باید بهای این صحبتهایی که با شما داشته ام را پس دهم.
در گذشته هم چنین چیزی برای شما پیش آمده است؟
ادهم بارزانی: من باور دارم که همیشه باید بهای صداقتم را بپردازم، قولهای بزرگی به من دادند اما محقق نشد، چرا؟ چون میدانند که من نمیتوانم از اصولم دست بکشم، من نمیتوانم از هویت کردی خود دست بردارم، من نمیتوانم مانند هر کس دیگری دست به دارایی این ملت بزنم، المسؤلیة امانة و جیهاد و مشقة، اگر مسئولی راستگو باشد، هیچ یک از اموال مردم را برای خود نمیداند و فقط سختی های نگه داری از آن اموال برای او خواهد بود، اما متأسفانه این ملت به سمت پرتگاهی بزرگ میرود.
به دست چه کسی؟ چه کسی عامل آن است؟
ادهم بارزانی: به دست حاکمانی که 33 سال است اینگونه با مردم رفتار می کنند، از اینجا به آنها می گویم آگاه باشند، خداوند بزرگ خداوند بزرگ می فرمایند اگر شما بازگردید ما هم بازخواهیم گشت، از همین حالا به جبهه مردم بازگردید، آنهایی که در این بخش از کردستان عراق در راس قدرت اند، کدام یک به اندازه صدام حسین امکانات، نیرو، پول، دلار، اسلحه و هواپیما دارند؟ کی به اندازه بشار اسد، حسنی مبارک، زین العابدین قدرت و امکانات دارد؟ به هر حال آنها صاحب دولت بودند، از اعضای UN بودند، ما خودمان میگوییم دولت اقلیم کردستان، در قانون اساسی نیز نیمچه اعترافی وجود دارد اما در عراق هیچ اعترافی مبنی بر اینکه اینجا فدرالی است وجود ندارد، یک سیستم ناقص در اینجا روی کار است، بس کنید عزیزان! آنچه در دست دولت است، امانت است امانت! دارایی این مردم است، به همه مقدستان قسم مال من نیست بخواهم به یک دلار آن جز در یک چارچوب مستقل دست بزنم، همه میلیاردند و دیگر میلونری در اقلیم کردستان نداریم، به شهر اربیل یک نگاه بندازید، شهر اربیل هر روزه غرق در دود می شود، میزان سرطان چهارصد تا پانصد درصد افزایش یافته است، چرا؟ به نوعی از پالایشگاهها سوء استفاده میشود، اما توسط چه کسی؟ اگر این پالایشگاه متعلق به یک فقیر اهل اربیل بود، آیا اجازه می دانند یک ساعت کار کند؟ به خدا قسم که نمیگذاشتند اما این پالایشگاه متعلق به ادهم بارزانی است و کسی حق ندارد نزدیک آن شود، مهم نیست مردم بمیرند یا سرطان بگیرند، مشکل این است، ما از مردم جدا شدیم، باید همگی بدانیم که ملتی که تا دیروز حاضر بودند با یک فرمان ما بزرگترین فداکاری ها را انجام دهد، امروز از ما فاصله گرفته است، نزدیکان خود من اگر کمی از من فاصله بگیرند شروع می کنند به ناسزا گفتن به من و اصلا کارهایی که انجام دادم یا انجام خواهد داد را به یاد نخواهند آورد.
این برای مقامات کردستان یک زنگ خطر نیست؟ اینکه از ملت جدا شوند و شکافی بین آنها و مردم ایجاد شود؟
ادهم بارزانی: من آنهایی را مثال زدم که حالا دیگر در رأس قدرت باقی نمانده اند، اما آنها چطور ضعیف، بی پول و بدون دلار شدند؟ چطور چاههای نفتی خود را از دست دادند؟ چون حکومت آنها سقوط کرد؟ نه خیر، فقط مردم دیگر پشت آنها نبود، امروز شخصی به من گفت: «شخصی نزد بشار اسد رفته و به او گفته است که ارتش تو از جهات زیادی درحال عقب نشینی است، گفت نگو که درحال عقب نشینی هستند، اینها یفرون من الجبهات، یعنی فرار میکنند، چرا؟ چون ذات این آدم را شناختند فهمیدند این آدم با مردم خود چه کرده است و چگونه با ملک و مال ملت خود تعامل کرده و هیچ کس حاضر به دفاع از او نشده است».
زمانی که در دهوک بافل جلال طالبانی گفت که از کاک مسعود بارزانی درخواست کرده تا با مظلوم عبدی برای پایان دادن به اختلافات کردستان سوریه و حزب دمکرات کردستان دیداری داشته باشد، گویا ایشان حاضر نشدند به حرف کاک بافل گوش کنند و با او دیدار کند، اما پس از افزایش فشارهای بین المللی با ژنرال مظلوم عبدی دیدار کرد.
ادهم بارزانی: هر انسانی که ضعیف می شود، هر انسانی که وقتی جایگاه خود را در بین مردم از دست می دهد، به نیروهای خارجی چشم می دوزد، چون میداند که نمی تواند خود را در میان ملت خود حفظ کند و به کمک طرفدارانش جایگاهش را نگه دارد، متأسفانه من هنوز می بینم، من نمیدانم برخی اوقات از طریق کنال های محترم شما نیز به این اشاره می شود، فقط دقت کنید چقدر بچه گانه رفتار میشود، چقدر مانند بچه ها عمل می کنیم، فلان دعوتنامه برای فلان دولت فرستاده شد، رئیس فلان دولت با رئیس فلان دولت تماس گرفت، خواهشمندم بس کنید، شما رئیس یک ملت هستید، خودتان را درحد مسئولان دیگر ملت ها بی ارزش نکنید، ارزش خودتان را حفظ کنید، فلان شخص به برلین یا موسکو دعوت شد اما دیگری نه، به درک! چه اهمیتی دارد من را دعوت کنند یا نکنند، من نماینده یک ملتم، آیا ملت آنها به اندازه ملت ما قربانی داده است تا با دعوت آنها مفتخر شوم؟ از یاد برده ایم که تنها در یک مکان 182 هزار تن از ما انفال شده اند؟ آیا از یاد برده ایم که در جایی دیگر 8 هزار بارزانی قربانی شده اند؟ یا در جایی دیگر 5 هزار فیلی قربانی داده ایم؟ سیاستمداران ما اکنون از طریق خارجی ها خود را نشان میدهند، برادران من خود را کوچک نکنید، این چه سیاستی است؟ خودتان را تسلیم این کشور و آن کشور نکنید، انسان اگر در کنار ملت خود نماند و کنار آن سربلند نباشد، به کمک هیچ دولت دیگری سربلند نخواهد شد، آنچه درحال حاضر رخ می دهد نیازمند تغییر است، تغییر در قلب و افکار مردم کُرد به ویژه شخصیتهای سیاسی، به انتخابات نگاهی بیندازیم، پس از 33 سال چه بر سر انتخابات ما آمده است؟
می خواهید چیز دیگری اضافه کنید؟
ادهم بارزانی: سپاسگذارم، از مردم کردستان به خاطر پیامهایشان تشکر می کنم، من مراسم تشییع جنازه مادرم را مراسم همه انها میدانم، امیدوارم خداوند کسانی را که مانع دیدار من با مادرم شدند هدایت کند، اگر انسان اشتباهی هم مرتکب شد باید آنقدر بزرگ باشد که به اشتباه خود اقرار کند.
نظر شما