خبرگزاری کردپرس _ بامداد چهاردهمین روز ماه روزهٔ سال ۱۴۰۳خورشیدی، پژواک آوای خوش نوا و پُر معنایِ اعتراف به بلندای مرتبتِ دست نایافتنی پروردگار هستی بخشِ جهان و یکتایی جان آفرین، (الله اکبر) چونان همیشه در کوی و بَرزَنِ شهر،دل را می رُباید و عقل را می نوازد.
صلابت شاهو و صفای آتشگاه هنوز گرفتار تاریک- روشن صبحگاهی است، چراغ های معابر لحظات پایانی نور افشانی را سپری کرده آمادهٔ تسلیم در برابر تیر های گرم و پُر نورِ رها شده از کمانِ خورشید می شوند. در میانهٔ این شور و حالِ شیرین صدایی به گوش می رسد، پرندهٔ کوچکی هر از چند گاهی بهترین آوازش را در منقار ریخته بر طنین صدای مؤذن ها نثار می کند، گویی با زبان حال خود اعلام وجود می کند که؛ ما هم هستیم و جهانی داریم موازی با جهان شما، ما هم «او» را می شناسیم و می ستاییم و شاید گاهی بی پرده تر از شما در قاب ترنم و ترانه.
برای شرح مشروح این تابلوی صبحگاهی و آمیزش آوای ما (انسان های گرفتار) و نوای آنها (پرندگان رها) و وصف این سمفونی دست به دامان استوانه های ادبِ فارسی و هورامی شدم؛ سعدی، حافظ و ماموستا بیسارانی.
سعدی سحرگاهان را شورشگاه می داند که شورشیانش نه بلا خیز و زحمت آفرین که آگاهی بخش و شَعف انگیزند و با نغمه و نوا بیداری را فریاد می زنند و از خواب و خمودگی منجر به نا آگاهی باز می دارند او هستی را جلوگاه خدا می داند اما نیک می داند که همه بویژه جزم اندیشان گرفتار جمود و تنگ نظری چنین نمی اندیشند.
شورشِ بُلبلان سَحَر باشد
خفته از صبح بیخبر باشد
همه عالم جمال طلعت اوست
تا که را چشمِ این نظر باشد
کس ندانم که دل بدو ندهد
مگر آن کس که بی بَصَر باشد
خواجهٔ رمز و راز، حافظِ شیراز باز هم استوار بر عهد همیشگی خویش ضمن نشان دادن درک این سمفونی زیبای سحرگاهی، آن را انیس شامگاهانِ خود نیز می داند و از این فرصت هم برای فرود آوردنِ تازیانهٔ نقد بر قدرت مداران استفاده میکند و آزادگی خود را مدیون الطاف یگانهٔ توانا می داند؛
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بامِ عرش میآید صَفیرم
خوشا آن دَم کز اِستغنایِ مستی
فَراغت باشد از شاه و وزیرم
در این غوغا که کَس کَس را نپُرسد
من از پیرِ مُغان منّت پذیرم
ماموستا بیسارانی، شاعر رومانتیک هورامی (۱۰۵۳-۱۱۱۳ق) بیش از ۱۰۰ سال قبل از ویکتور هوگو، در ابیاتی زیبا و عمیق در تابلویی دل انگیز نغماتِ سحرگاهی بر آمده از منقار بلبلان را نت های موسیقی ویژه ای برای هشدار و ایجاد تکانه های معرفتی می داند تا خواب را از چشم بی دَردان خُفته بزداید مگر با بطالت بیعت نکنند و بر درک و درایت بیفزایند؛
بوڵبوڵ مەوانۆ بەئاواز شەیدا
دڵەی عاشقان مەدۆ بە وەیدا
[بلبلِ شیدا با نغمهٔ خود دل های عاشق را گرفتار می کند( خود آگاه می کند)]
هەر مورغ سەحەر نەغمەسازێوەن
پەی دەردەداران، دڵنەوازێوەن
[هر بلبلی در سحرگاه نغمهٔ ویژه ای دارد که سببِ گشایش درون دردمندان است .]
جە سازی مینقار، سەدای دەروون جۆش
خوفتەی بێ دەردان ماوەرۆ وە هۆش
[بلبل نوای درونش را از منقارش چونان موسیقی بیداری بیرون می دهد و بی دردانِ خفته را بیدار می کند.]
نظر شما