گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

سرویس ایران- خود را به دیوانگی زد تا پرده از فساد در بیمارستان روانی آمریکا بردارد؛ کسی که پایه های گزارشگری تحقیقی را بنا نهاد و کاری کرد که این سبک در حرفه روزنامه نگاری ثبت و ماندگار شود.

به گزارش خبرنگار کردپرس، در سپتامبر ۱۸۸۷ وقتی «نیل بل» دختر جوانی را که نشانه های دیوانگی داشت به کلانتری منطقه ای در نیویورک بردند و بعد او را به تیمارستان انتقال دادند چه کسی فکرش را می کرد که این آغاز یک دکرگونی در عرصه روزنامه نگاری و  در واقع معرفی سبک جدید گزارشگری باشد. گزارشگری که برای افشای حقایق نقش بازی می کند، اطلاعات به دست می آورد و مدارک جمع می کند و بعد هرآنچه پنهان شده را عیان می کند. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

از تولد تا رسیدن به آرزو…

روز پنجم ماه می 1864 در پنسیلوانیا به دنیا آمد. پدرش یک قاضی روستایی بود و کارش تا حدی رونق داشت. شش سال نخستین زندگی او در یک خانه روستایی دور افتاده با خوشی گذشت. پدرش وقتی در سن 60 سالگی ناگهان درگذشت، این زندگی یکباره پایان یافت. آن وقت بود که خانواده دریافتند قاضی خوش چهره و خوش مشرب چندان در بند آینده خانواده نبوده است. ثروتی از او بر جای نماند. این بی چیزی برای مادرش وضع را دشوار می کرد آن هم وقتی که فهمید مادرش تنها همسر قاضی نبود و همسر دیگری هم داشته که از این دو ازدواج در مجموع 15 فرزند به دنیا آمده بود. 

مرگ پدر فقر و تنگدستی را برایش رقم زد به طوری که وقتی در 15 سالگی وارد مدرسه ایالتی و دور از خانه ایندیانا شد تا معلمی را فرا گیرد، خانواده حتی برای این آموزش پول کافی نداشت به همین سبب پس از یک ترم بازگشت. به خانه ای بازگشت که از یک سو بی پول بود و از جانب دیگر قیدهای خانوادگی مانع از آن بود که دختری چون او دست به هر کاری بزند. در 20 سالگی دختری جوان و درون گرا بود که بی عدالتی او را آزار می داد در نتیجه به گریز می اندیشید. این گریز مثل داستان های دوره ویکتوریا در فضایی نامنتظر روی داد. 

مجله پیس برگ دیسپچ از خواندنیهای همیشگی او بود در شماره نخست سال 1885 آن مجله، مقاله ای خواند با عنوان «دختران برای چه خلق شده اند؟». نویسنده این مقاله بحثی اخطارآمیز درباره گسترش کار دختران جوان در مغازه ها و دفترها پیش آورده بود. برای دختر جوانی چون او که تا حدی از نبود یک فرصت بهتر برای زیستن احساس خفگی می کرد چنین نظری نمی توانست بدون جواب بماند. نشست و نامه ای نوشت و در آن موانع موجود بر سر راه دختران جوان و نادار برای یافتن نقشی ورای چارچوب خانه را شرح داد. برای آنکه ناشناس بماند امضا کرد: دختر یتیم تنها!

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

«جرج مدن» سردبیر دیسپچ آن نامه را خواند و در آن استعدادی خام یافت. خواست تا به نویسنده پیشنهاد نوشتن مطلبی بدهد. دادن این پیشنهاد اگر نویسنده نشانی خود را در نامه می نوشت، ساده می بود. تصمیم گرفت در صفحه خود یک آگهی بگنجاند. بنابراین در شماره روز 17 ژانویه 1885 این اطلاعیه در بخش آگهی ها به چاپ رسید. اطلاعیه ای که سرنوشت دختر جوان را تغییر داد. 

در این اطلاعیه آمده بود «دختری که نظری با امضای دختر یتیم تنها برای مجله فرستاد بهتر است نام و نشانی خود را برای این دفتر بفرستد. فقط برای تضمین حسن نیت ما، اگر این کار را بکند، به او کاری پیشنهاد می کنیم و او می تواند اطلاعات لازم و دلخواه خود را از ما دریافت کند».

سردبیر می خواست تصور کند که نویسنده نامه مرد جوانی است. همچنان در این تصور بود که جواب آن آگهی را دریافت کرد. نویسنده نامه آن را با امضای ساده ای برگرفته از نامش به پایان برده بود. سردبیر به نامه پاسخ داد و از او خواست مطلبی با عنوان «دختران و فضای زندگی» بنویسد. روز 25 ژانویه سال 1885 نخستین مقاله «دختر یتیم تنها» با عنوان «دختر سرگردان و تبعیض کارفرمایان علیه دامن پوشان» انتشار یافت. این متن آن قدر خوب بود که جرج مدن، از این نویسنده بخواهد تا برای توافق برای نگارش مطلب بعدی، خود را نشان دهد. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

در مسیر سرنوشت… 

روز بعد دختری در لباس ابریشمی مشکی و کلاه خزدار وارد شد. روبروی سردبیر ایستاد و با نفسی بریده و هیجان زده خود را معرفی کرد. باهم گفت و گو کردند و به اینجا رسیدند که دختر باید مطلب دوم خود را بنویسد. موضوع مقاله دوم طلاق بود، با عنوان «ازدواج از روی بی عقلی» و نسبت به مقاله اول، لحن مدافعه گرانه بیشتری به نفع دختران داشت. بعد از نگارش مقاله دوم سیل نامه به سوی روزنامه سرازیر شد. سردبیر از کشف چنین استعدادی به خود تبریک گفت و فوری قراردادی با دستمزد هفته ای پنج دلار با نخستین دختری که در آن روزنامه به کار پرداخت، امضا کرد. 

از نظر سردبیر نام این دختر آن آهنگ پر هیجان لازم را نداشت برای همین از کارکنان روزنامه نظر خواست. یکی نامی را برگرفته از آهنگ معروف آن روزها مطرح کرد و این نام برای باقی عمر این دختر جوان همراهش شد. 

نخستین کار او «دختران کارگاهی ما» بود که در هشت بخش و درباره دختران کارگر در کارخانه ها تهیه شد. او در این مجموعه توانایی ویژه گزارشگری خود را آشکار کرد. او به طرح پرسش هایی پرداخت که خبرنگاران هنگام مصاحبه در ذهن داشتند اما شهامت طرح آن را نداشتند. بعد ازتهیه این مجموعه کارخانه داران به روزنامه اعتراض کردند. به همین دلیل یا شاید به سبب همان مصاحبه ها فروش روزنامه بیشتر شد. پاداش او به عنوان روزنامه نگار دوبرابر شد و دستمزدش هم بالا رفت و رتبه اش هم در روزنامه به دبیر اجتماعی ارتقا یافت. این شغل روح و رنگ تازه ای به زندگی او بخشید. 

یکسالی در آن سمت باقی ماند. بعد سردبیر را وسوسه کرد او را آزاد بگذارد تا گزارش داغی از وضع زندان تهیه کند. سپس گزارش دیگری با ظاهر مبدل از وضع موجود در درون کارخانه ها نوشت. بعد از این کارها واکنش همانی بود که انتظار می رفت. فروش روزنامه، اعتراض آگهی دهندگان و حضرات محترم را در پی داشت. 

او سپس با دعوت گروهی به مکزیک سفر کرد و توانست مکزیک واقعی و مشکلات حاد آن را افشا کند. او حتی پیش از عبور از مرز هم با قلمی پرخاش جویانه گزارش هایی از غرب آمریکا درباره کار رعیت و تنبلی ارباب ها نوشت. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

آغازگر سبک جدید روزنامه نگاری…

این روزنامه نگار جوان پرشور کارهای خود را انجام میداد تا اینکه در ماه می 1887 به نیویورک سفر کرد. آنجا خیلی زود دریافت که چهره های تصمیم گیر در روزنامه های نیویورک در مقایسه با سردبیر دیسپچ پذیرش کمتری برای کار دختران دارند. او تصمیم گرفت این موارد را در دیسپچ چاپ کند. با دبیران و سردبیران نام آور محلی مصاحبه کرد و این پرسش را با آنان در میان گذاشت که زنان روزنامه نگار چقدر امکان کار در روزنامه های نیویورکی را دارند؟ پاسخ، به ویژه در مورد آنانی که آرزوی کار در روزنامه جوزف پولیتزر (نیویورک ورد) را داشتند، چندان غیرقابل پیش بینی نبود. آنجا فکر روزنامه نگاری برای دختران، آرزویی به تقریب دست نیافتنی بود. 

بازخورد این گزارش ها اوضاع را آشفته کرد. نخست سردبیران پرمدعا که روزنامه های حرفه ای مثل دِجورنالیست را می گرداندند موضوع را برگزیدند. بعد روزنامه نگاران هوادار اتحادیه روزنامه نگاران ماجرا را پی گرفتند و اندکی بعد موضوع دست کم چند روزی نقل تمام محافل روزنامه نگاری شد. اما آنچه اتفاق نیفتاد به کار گماردن حتی یک دختر روزنامه نگار بود. بنابراین عاقبت او در ناامیدی کامل تصمیم گرفت خودش به دفتر روزنامه نیویورک ورد برود. سپس با جسارت دو پیشنهاد خاص را به آن روزنامه داد. نخست سفر به اروپا و تبدیل شدن به روزنامه نگاری بود که به مردم آمریکا اروپا را بشناساند و دوم تظاهر به دیوانگی و داشتن امکان ورود به تیمارستانی در جزیره بلکول و تدارک گزارش از درون آن بیمارستان روانی بود. 

برای این پیشنهاد دوم «جان کاکریل» سردبیر نیویورک ورد تحت تأثیر قرار گرفت و برای آنکه این فرصت را از دست ندهد 25 دلار به روزنامه نگار جوان برای هزینه ها پرداخت تا کار را پایان دهد. در طی چند روز جایی به او در روزنامه دادند و آماده شد تا آموزش های لازم را برای ورود به تیمارستان فراگیرد. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

نقشی برای کشف حقیقت…

طرح بلندپروازانه ای بود. او به طور کامل خود را آماده کرد. با معاون دادستان دیدار کرد تا مصونیت قضایی دریافت کند. با سردبیر توافق شد اگر موفق شود چگونه باید او را از تیمارستان بیرون آورند. یک شب پیش از آنکه خود را به دیوانگی بزند بیدار ماند تا منابع مربوط به ارواح را مطالعه کند. در برابر آینه کوشید تا حرکت ها و طرز حرف زدن یک بیمار روانی را تقلید کند که گذشته خود را به یاد نمی آورد. وقتی همه چیز آماده شد تا جایی که غرورش اجازه می داد لباس شرنده ای بر تن کرد و با چنان وضعی به سوی مرکز نگهداری زنان راه افتاد. آنجا به مسئولان حالی کرد که جای خواب می خواهد. وقتی او را پذیرفتند رفتاری را آغاز کرد که امیدوار بود به زودی مسئولان به سراغ او بیایند؛ پریشان، گیج، ناتوان از یادآوری هویت خود، حرف زدن نامفهوم، ابراز فکرهای غریب، خیره شدن به نقطه ای دور و تکرار مکرر این پرسش که چمدان من کجاست؟ هنگام خواب ساکنان مرکز چنان نگران شدند که بعضی ترسیدند در خواب، گلوی آنان را فشار دهد و خفه کند برای همین از مسئولان خواستند که با پلیس تماس بگیرند. صدای اعتراضات مشابه بر فضا غالب شد. او را به رختخواب هدایت کردند اما نخوابید. تمام شب را به نقطه ای روی دیوار خیره ماند تا صبح شد. صبح، معاون مرکز، این زن جوان را با این ادعا که چمدانی گم کرده است با همراهی چند تن تا ایستگاه قطار بردند از آنجا او را به حضور قاضی کشاندند و قاضی دستور داد او را توقیف و به تیمارستان بللیوو بفرستند. 

این نخستین آزمون سخت او بود. ترس عمده اش از این بود که جایی در تیمارستان پزشکی او را معاینه کند و آنقدر در کار خود خبره باشد که دریابد دروغ می گوید. اما نیازی به ترس نبود پزشک بللیوو نه تنها او را بیمار روانی تشخیص داد که همچنین وقتی چشمان او را معاینه کرد گشادی مردمک چشم او را نشانه ای از احتمال مصرف بیجای گل بابونه تشخیص داد و احتمال مصرف مخدرها را هم ناممکن ندانست. بنابراین پس از گذراندن شبی سرد در بیمارستان، او را با وانت و سپس با قایق به جزیره بلکول رساندند. هدف اصلی او این جزیره، جایگاه مردم عقل باخته، کم شعور و کسانی بود که مشکل گفتاری و رفتاری داشتند. جایگاه کسانی بود که دادگاه ها نمی دانستند با آنان‌ چه باید کرد. بنابراین باید در جایی زندانی می شدند که امکان فرار از آن ناممکن باشد. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

آغاز مأموریتی سخت… 

بله این روزنامه نگار از همان لحظه ای که پا بر خشکی گذاشت شروع کرد به آغاز مأموریت خود. او توانست در طول حدود یک هفته به جمع آوری‌ شواهد و مدارک لازم از آن بی رحمی ها و بی توجهی ها در بیمارستان روانی برای تدارک گزارش خود بپردازد تا شهر را به لرزه درآورد. پزشکانی که به سبب بیماری روانی بر او سخت می گرفتند و سرزنش می کردند ناتوان تر از آن می شدند که جرئت آن کارها را داشته باشند. 

او از شکنجه ها و برخوردهای نادرست و تجاوز به بیماران نوشت. از اینکه چقدر با این بیماران وحشیانه رفتار می شود و چقدر آنان را در شرایط سخت نگه می دارند، گفت. او فضای تیمارستان را به تله موش تشبیه کرد. «بیمارستان روانی در جزیره بلکول، تله موش انسانی است. به آسانی می توان وارد این جزیره شد اما وقتی به درون رفتی، بیرون رفتن از آن ناممکن خواهد بود».

او مأموریتش را تمام شده می دانست برای همین ناگهان در آن جزیره تظاهر به بیماری را کنار گذاشت و رفتاری عاقلانه در پیش گرفت و به تمام پرسش ها پاسخی منطقی داد تا هویت خود را برای اطرافیان آشکار کند. اما آن آقایان متخصص سه بار او را معاینه کردند و هر سه بار گواهی دادند که تعادل روانی ندارد. تنها یکی از پزشکان به او اجازه داد بعد از پنج روز به حیاط برود و در بخش بیماران کم خطر بگردد. همین جا بود که پس از یک هفته و نیم که در تیمارستان پذیرش شد تعدادی از دوستان به او سر زدند تا او را ببینند و تحت پوشش حمایتی کارکنان روزنامه نیویورک ورد او را از تیمارستان آزاد کنند. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

گزارشی افشاکننده… 

پنج روز بعد در بخش گزارش شماره روز یکشنبه آن روزنامه گزارشی با این عنوان چاپ شد: «ده روز در بیمارستان روانی». با این گزارش اوضاع شبکه درمانی شهر از آن پس دگرگون شد. 

گزارش دو صفحه ای او در آن روز و شماره یکشنبه بعد از آن پرده از زندگی رقت بار هزار و 600 زن که در یک جزیره نگهداری می شدند، برداشت. گزارشی که او نوشت با قلمی روشن و ساده بود و هیجانی در جامعه پدید آورد. مضمون آن چشمگیر و تکان دهنده بود چرا که کمتر کسی از آن خبر داشت. او با همین گزارش پدیده برجسته نیویورک شناخته شد. 

گزارش او منجر شد تا مقامات یک میلیون دلار برای بازسازی بلکول بپردازند. امروزه این جزیره به نام جزیره روزولت خوانده می شود و در آن آپارتمان‌های عالی بنا کرده اند. گزارش او را اکنون در کتاب ها می توان یافت و حتی درباره این کارش فیلمی هم با نام «ده روز در بیمارستان روانی» ساخته شده است. 

او بعد از این گزارش پله های ترقی را طی کرد و به آرزوی خود یعنی گزارشگری در یک روزنامه نیویورکی رسید. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

روزنامه نگاری جسور در کشف حقیقت… 

این روزنامه نگار در سالهای فعالیت رسانه ای خود گزارشات تحقیقی فراوانی را تهیه کرد. گزارشاتی که هرکدام از فسادها و کمبودها و بدرفتاری ها و... پرده برداشت. جسارت او به عنوان یک روزنامه نگار تحقیقی تا جایی بود که در دوران خود هیچکسی همانند او نبود. کسی جز او نمی توانست از رنج مستخدم ها بنویسد یا شیوه برخورد با مادرانی که بچه ناخواسته به دنیا آورده‌اند را نشان دهد یا اینکه از شیوه های مرموز مؤسسه‌های همسریابی پرده بردارد. او بود که توانست بهره کشی از زنان خیابانی را بنگارد و یک شب بودن در زندان را برای مخاطبان روایت کند. او حتی موفق شد باندی را که دختران روستایی را به فساد می کشانید را رسوا کند و همچنین پشت پرده رانت خواران را هم عیان کرد. همین او بود که وضعیت دختران کارگر را تشریح کرد و از خلوتگاه معتادان گزارش داد. او در جایی دیگر موفق شد تا عدالت را درباره دختری که فریب خورده یک سیاستمدار آمریکایی بود را با نوشتن گزارشی برقرار کند. 

کارش تنها نگارش ماجراهای معمولی و افشاکننده نبود بلکه بیش از آن به مخاطبان نگارشی صریح و روان ارائه می کرد؛ نگارشی بدون ادا و حاشیه. مخاطبانش می دانستند که اگر گزارش های او را می خوانند به این دلیل است که نوشته های او با کمک مصاحبه هایی حرفه ای غنی شده است. او گاهی جنجالی و صریح می پرسید. گزارشگری بود که شمی قدرتمند در گزارشگری داشت که با جست و جوگری و با پذیرش خطر همراه بود.  

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

ازدواج در ۳۱ سالگی…

او بعد از مدت ها از نیویورک ورد جدا شد و به روزنامه تایم هرالد شیکاگو پیوست. در جریان تهیه یکی از گزارشات خود برای این روزنامه با رابرت سی من یک کارخانه دار معروف ملاقات کرد و  نتیجه این ملاقات به ازدواج ختم شد. ازدواجی با ۳۸ سال اختلاف سنی.  ازدواجی مشکل آفرین که برای او خوشبختی چندانی به همراه نداشت تا زمانی که همسرش فوت کرد و کارخانه ورشکسته اش را به دست گرفت و آن را نجات داد و توانست آن را به ارزش چند میلیون دلاری برساند.

معمای آغاز قرن بیستم…

او روزنامه نگاری بود که مردم برایش از مشکلاتشان می نوشتند و  او هم از همین ها گزارش تهیه می کرد. 

او را نمی شد در خانه یافت. از تلفن می گریخت، مستقیم به هیاهوی خیابان می آمد تا پی جویی کند و یاری دهد. وقتی او را نشسته می شد دید که سرگرم نگارش مطلب باشد. 

او بعد از سال ها فعالیت بی وقفه در حوزه روزنامه نگاری در  ۲۸ ژانویه سال ۱۹۲۲ در ۵۷ سالگی درگذشت و از خود گزارشاتی برجای گذاشت که دنیا را تکان دادند. 

گذری بر زندگی نخستین روزنامه نگار افشاگر

بسیاری او را بهترین گزارشگر آمریکا و معمای آغاز قرن بیستم می شناسند.

بله او کسی نبود جز «الیزابت جین کوچ ران» معروف به «نلی بلی»؛ روزنامه نگاری ذهن گرا با گزارشاتی روان. کسی که به شکلی درمان ناپذیر جست و جو گر بود و بدون تزلزل به قدرت گزارش ایمان داشت. اگر اطلاعاتی را می توانست افشا کند راهی برای مردم و مسئولان غیر از عمل کردن و بهبود اوضاع نمی گذاشت. سبکی که امروز چندان آن را نمی پسندند. 

«نلی بلی» کسی بود که ده روز در بیمارستان روانی را زندگی کرد تا خود را به عنوان نخستین و البته بهترین روزنامه نگار تحقیقی در تاریخ روزنامه نگاری معرفی و ثبت کند./

* گزارش: زیبا امیدی فر

**منبع: ترجمه شده از آرشیو روزنامه نیویورک تایمز و کتاب گزارشگران بزرگ

کد خبر 2780544

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha