خدمت به زبان مادری، خدمت به همه بشریت است/سیداد شیرزاد

سرویس آذربایجان غربی- سیداد شیرزاد در یادداشت پیش رو به مناسبت ٢١ فوریه روز جهانی زبان مادری می نویسد: انقراض یک زبان یک بانک اطلاعاتی، یک نحوه ویژه زیستن و یک جهان‌بینی و اندیشدن منحصر به فرد را به ورطه نابودی کِشانده و همه بشریت را متضرر می‌گرداند. لذا خدمت به زبان مادری، خدمت به همه بشریت است.

کردپرس- زبان، تنها ابزار ارتباط نیست، بلکه به مثابه زندانی که توامان نیز وجودبخش است، زنجیری نامرئی‌ست که مرزهای اندیشه و حدود شناخت را تعیین می‌کند. این زندانِ وجود، هم‌زمان که امکان بیان را فراهم می‌سازد، سقف و کف آنچه را که قابل اندیشیدن است نیز مشخص می‌نماید. هر نظام زبانی، شبکه‌ای از روابط قدرت را در خود نهفته دارد که دانش، هنجارها، و حتی حقیقت را تعریف می‌کند. بنابراین باید قائل به حقیقت‌ها به جای حقیقت بود.
از منظر فوکو، زبان، نه تنها ابزاری بی‌طرف برای انتقال مفاهیم نیست، بلکه عرصه‌ای از نبرد قدرت است. زندانی نامرئی که مرزهای اندیشه و اندیشیدن را ترسیم می‌کند و تعیین می‌کند چه چیزی قابل بیان است، چه چیزی باید به حاشیه رانده شده و چه چیزی باید کتمان شده و انکار گردد.

نهادهای مدرن، از مدارس تا دادگاه‌ها، از زبان به عنوان ابزاری برای نرمال‌سازی و تحمیل نظم گفتمانی استفاده می‌کنند. این فرآیند، نه تنها هویت‌ها را شکل می‌دهد، بلکه امکان مقاومت را نیز در چارچوبی از پیش تعیین‌شده محبوس می‌سازد. از این منظر می‌توان گفت اگر یک جامعه تحت سلطه و هژمونی زبانی دیگر باشد و تحت تربیت و جامعه‌پذیری نهادهای زبان جامعه مسلط قرار بگیرد، حتی اگر اراده‌ای برای مقاومت داشته باشد تلاش‌هایش چنان خواهد بود که گویی می‌خواهد با مشت رقیب به او ضربه بزند.

در بافت چندفرهنگی ارومیه، جامعه‌ی کُردی در میانه میدان نبرد سه گفتمان مسلط زبانی گرفتار است: زبان ترکی به عنوان زبان محلی هژمونیک، زبان فارسی به مثابهٔ ابزار قدرت مرکزی‌ و زبان انگلیسی به عنوان نماد جهان‌روایی مدرن. هر یک از این زبان‌ها، لایه‌ای از سلطه را بازتولید می‌کنند.

زبان ترکی به عنوان زبانی محلی که بنابه دلایلی تاریخی و سیاسی، فضای عمومی و بروکراتیک و حتی اقتصاد خرد را اشغال کرده است. کردها بنابه همان دلایل برای دریافت یک خدمت ساده از ساختار بروکراتیک یا مشارکت در بازار کار یا تعاملات روزمره، ناگزیر به قسمی تن دادن به این گفتمان شده‌اند.

زبان فارسی، با پشتوانه حقوقی، ساختاری و نهادهای آموزشی و اداری، دانش و مشروعیت را انحصاری می‌کند. کودک کُردی که در مدرسه تنها به فارسی می‌آموزد، ناخواسته به حاشیه‌رانده‌شدن زبان مادری‌اش را درونی می‌سازد. کودکانی که مجبور به یادگیری به زبانی بیگانه می‌شوند، در درون نظم گفتمانی‌ای قرار می‌گیرند که هویت و تاریخ‌شان را نادیده می‌گیرد. این فرآیند را سوژه‌سازیِ تحقیرآمیز یا بیان دیگر ختنه کردن یا اُخته‌سازی و در واقع ناتوان و معلول کردن یک جامعه و فرهنگ می‌توان نامید.

زبان انگلیسی، به عنوان نماد، ابزار و فرصت پیشرفت، فشار مضاعفی برای استحاله هویتی ایجاد می‌کند، گویی رسیدن به مدرنیته، مستلزم عبور از ویرانه‌های زبان مادری است.

پنداری که کرد ارومیه داغ حاشیه بر پیشانی‌اش زدودنی نیست. حاشیه‌نشینی سیاسی، هویتی، اقتصادی و معرفتی در سطوح شهر و کشور و حتی جهان.

در این سه‌لایه‌سازیِ زبانی، زبان کُردی به حاشیه‌ای سه‌گانه رانده می‌شود. به عنوان زبان غیر اداری و بازاری در برابر ترکی از حوزه و فضای شهر دور گردانده می‌شود، هم به عنوان زبان غیررسمی از چرخه نهادهای قدرت در برابر فارسی حذف می‌شود و هم به عنوان غیرعلمی در تقابل با انگلیسی تحقیر می‌گردد.

نتیجه، فرسایش تدریجیِ زبان است؛ زبانی که نه در آموزش جریان دارد، نه در اقتصاد، و نه در رسانه. این مرگ خاموش، تنها نابودی واژگان نیست، بلکه محو شدنِ پنجره‌ای است که جهان را از دریچه تاریخیِ یک جامعه می‌بیند. خیمه هویت در چنین شرایط و مختصاتی که از هر طرف در محاصره و مورد هجوم است به عمودی (زبانی) تکیه زده که ابزارهای تقویت و حوزه‌های حیات و استمرارش هر روز بیشتر از او سلب می‌شوند.

محرومیت از زبان مادری، شکلی از خشونت نمادین است که سوژه‌گیِ جمعی را هدف می‌گیرد. هنگامی که زبانی از نهادهای آموزشی و اداری طرد می‌شود، نه تنها انتقال دانش مختل می‌شود، بلکه حافظهٔ تاریخی نیز تکه‌تکه می‌گردد. جامعه‌ی کردی ارومیه، در فقدان متن‌های درسیِ کردی، رسانه‌های مستقل، و حمایت نهادی، ناگزیر است هویت خود را در ترجمه‌ای دائمی به فارسی یا ترکی باز تعریف کند. این ترجمه، تنها انتقال واژگان نیست، بلکه تحریفِ جهان‌بینی‌ای است که در ساختار زبان مادری نهفته بود. پناهنده شدن به فاهمه دیگری برای تعریف، فهم و شناخت خود است.

همان‌گونه که مرگ یک زبان، مرگ یک جهان است، مقاومت برای حفظ آن نیز جنگی است در برابر ماشین‌های هژمونیک. جامعه‌ای که زبانش را در نهادها نهادینه نکند، محکوم است که به موزه‌ای زنده تبدیل شود. نمایشی فولکلوریک از هویتی که دیگر قادر به سخن‌گفتن نیست. از زبانی که اَلکَن است و از پنجره‌ای که در حال بسته شدن.

دولت‌های مدرن، از طریق نهادهای آموزشی، حقوقی و رسانه‌ای، زبان را به ابزاری برای مدیریت جمعیت‌ها تبدیل می‌کنند. وقتی زبانی خاص به عنوان تنها زبان معتبر و رسمی شناخته می‌شود، دیگر زبان‌ها به حاشیه رانده شده و حذف سیستماتیکِ گفتمان‌های رقیب آغاز می‌شود. این فرآیند، مشابه سلطهٔ زبانی استعمارگران بر جوامع مستعمره است. زبانی که در مدارس تدریس می‌شود، نه تنها دانش، بلکه نظم سیاسی مطلوب و چند و چون جامعه‌پذیری افراد را نیز القا می‌کند.

زبان، مانند هر پدیده‌ی اجتماعی، یا باید در نهادهای عصر حاضر جاری شود یا به تاریخ بپیوندد. آموزشِ بدون زبان مادری، تولید دانش را به تقلیدی سطحی تقلیل می‌دهد. اقتصادِ بدون زبان مادری، جامعه را به مصرف‌کننده‌ای منفعل تبدیل می‌کند. سیاستِ بدون زبان مادری، حق روایت تاریخ را مصادره می‌نماید. اراده سیاسی در بنیادی‌ترین شکل آن را می‌توان داشتن روایت مختص به خود معنا کرد. روایتِ خود، از زبانِ خود، ممکن است نه از زبانِ دیگری. همان‌گونه که انگشت دیگری پشت ما را نمی‌خاراند، زبانِ دیگری نیز هویت ما را تعریف نخواهد کرد.

برای زنده‌ماندن، زبان باید به ابزاری برای قدرت در نهادهای مدرن بدل شود، نه شعاری احساسی در روزهای نمادین. مرگ هر زبان، مرگ یک جهان‌بینی خاص و معرفت و معرفت‌شناسیِ ویژه است.

با مرگ یک زبان، نه تنها واژه‌ها، بلکه شیوه‌های خاص دانستن و راه‌های منحصربه‌فردِ زیستن، فَلسَفیدن و هنرورزیدن نیز نابود می‌شوند. زبان‌های در حال انقراض، قربانیانِ انقلاب‌های گفتمانی‌ای هستند که در آن، گفتمان مسلط، امکان تنوع اِپیستمیک را سلب کرده است. این نابودی، تنها یک فاجعه فرهنگی نیست، بلکه حذف یک نظام معناساز است که تاریخ و هویت یک جامعه را شکل می‌داد.

زبان، زندانِ انسان است، اما این زندان، دیوارهایش را از باورها و سکوت‌های خود ما می‌سازد. زبانی که از همه ظرفیت‌ها و فرصت‌ها استفاده کند، بالَنده می‌شود. هر بالَندگی، سکوتی را به صدا و فریاد تبدیل می‌کند و دیوارهای زندان را عقب‌تر رانده و فضای زیستن و اندیشیدن را گشوده‌تر و گستره‌تر می‌گرداند. هر جامعه‌ای که زبانش به حاشیه رانده شود، در واقع دارد میله‌های زندانِ وجودش محکم‌تر و فضایش تنگ‌تر می‌شود. مقاومت واقعی، نه در تکرار شعارها و تسخیر استوری‌ها و اردوکشی‌های مجازی، که در تسخیر نهادهاست. مدارسی که به زبان مادری آموزش می‌دهند، دادگاه‌هایی که به زبان مادری دادخواهی می‌کنند و رسانه‌هایی که جهان را از پنجرهٔ واژه‌های اصیل بازمی‌تابانند.

نجات یک زبان، پایانی بر یک شب‌بی‌پایان نیست، بَلکه آغاز روزی است که در آن، هر واژه، سنگری است در برابر فراموشی.
انسان مدرن باید بداند که نجات یک زبان، نجات یک پنجره منحصر به فردِ رو به جهان است. پنجره‌ای که بستن آن، تاریکیِ تک‌صدایی را به همراه می‌آورد. همان‌گونه که نابودی یک گونه زیستی، اکوسیستم را فقیرتر می‌کند، مرگ یک زبان نیز گنجینه اندیشه بشری را تهی می‌سازد. زنده‌نگاه‌داشتن زبان، زنده‌نگاه‌داشتن امکانی برای اندیشیدنِ متفاوت است. انقراض هر گونه جانوری، یک بانک اطلاعاتیِ زیستیِ کدگذاری‌شده در ژن‌ها و دی‌اِن‌اِی آن جانور که تمام تاریخ زندگی را در درونش نهفته دارد را نابود کرده و از دسترس ما خارج می‌کند.

انقراض یک زبان نیز یک بانک اطلاعاتی، یک نحوه ویژه زیستن و یک جهان‌بینی و اندیشدن منحصر به فرد را به ورطه نابودی کِشانده و همه بشریت را متضرر می‌گرداند. لذا خدمت به زبان مادری، خدمت به همه بشریت است.

کد خبر 2781454

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha